تولدی دیگر

خوش آمدید

تولدی دیگر

خوش آمدید

می نویسم تا زنانگی هایم را پیدا کنم..چیزی که اموزش داده نشده اما از ازل در وجود من نهاده شده است..می خواهم با زن لوند درون خودم آشتی کنمدوست دارم در این راه کمکم کنید و همراهم باشید و انتقاد سازنده کنید..پیشاپیش از اینکه وقتتون رو در اختیارم می گذارید ممنونم..

بایگانی

آخرین مطالب

سلام من شما خانم ها و آقایون دوست داشتنی را فراموش نکردم

این روزها داره اتفاق های خوبی برام میفته به زودی براتون میگم

دعا کنین همه چی به بهترین شکل ممکن پیش بره

برام دعا کنین دوستتون دارم

بانوی من
۲۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

ممنون از دوستان گلم که با محبت مطالب رو مطالعه می کنن

بانوی من باور کن که عزیزی..تو آینه نگاه کن..میتونی خودت را شایسته بدانی؟

بانوی مهربان من..زیبایی تبلوریست از باورها و عقاید تو نسبت به خودت آیا عقایدت نسبت به خودت زیباست..بانوی عزیز من میتوانی خودت را شایسته بدانی؟و لایق؟

اگر همین لحظه به ملکه ای تبدیل می شدی اجازه میدادی سکه هایی را که برای تو نثار می کنند قسمت دیگران شود؟خودت را لایق می دانستی؟لایق این شکوه و قدردانی؟یا اینکه تصور میکردی که آنها حتما یک طوریشان شده است؟!و در دلت می خواستی که خودت هم انها را جمع کنی؟

می توانی  لبخند بزنی و صاف بنشینی؟آرام باشی و به خودت عشق بورزی؟

بانوی عزیز من!مدتی است که فهمیدم اینکه خودت خودت را شایسته بدانی تعیین کننده خیلی چیزهاست..خیلی چیزها..تو ملکه ای ملکه ی زیبا و خانم من..

بانوی من به دست هایت نگاه کن از ناخن ها و پوست دست هایت پیداست که چقدر خودت را دوست داشته ای،چقدر؟

روزی چند بار به دست هایت،که خالق آفرینش و شکوه هستن نگاه می کنی؟به دست هایت بوسه بزن و از انها تشکر کن..

به خودت در آینه لبخند بزن و دوستی با خودت را لطیف شروع کن..

تو عزیزی..

پ.ن:خوشحالم که می نویسم ،خوشحالم که شما رو دارم که اینجارو می خونید،دوستتون دارم و حرفاتون رو می شنوم

بانوی من
۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

با یاد او

سلام خدمت همه ی عزیزانی که این وبلاگ رو می خونن

مدت ها بود که تصمیم داشتم بنویسم..مدت ها بود که در اینترنت جستجو میکردم و با تمام وجود به دنبال بخش لطیفی از وجود خودم می گشتم که در جوامع صنعتی امروز لحظه به لحظه در حال کمرنگ شئن بود اون تیکه ای گم شده از پازل وجود خودم که در هیاهوی جمعیت و در شلوغی مترو و...سرکوبش میکردم..یاد گرفته بودم که در اجتماع برای دفاع از خودم و امنیتم مردانه باشم یاد گرفته بودم که بخش جذاب وجود من باید پنهان باشد اما من هر روز اون بخش رو بیشتر فراموش کردم..البته این که زنانگی و جذابیت های وجود یک زن به قدری باارزش هست که در هرکجا و هرزمانی نباید استفاده بشه هیچ شکی نیست اما متاسفانه جوری برایمان جا انداختند یا حداقل برای من جا افتاد که کلا چیز بدی است و فقط زمانی مجاز به استفاده از این بخش از وجود خودم هستم که ازدواج کرده باشم..

البته تا حدی هم که من بررسی کردم تعداد بیشماری از زنان سرزمینم همین گونه هستند و با بخش بزرگ و اساسی وجود خودشون ناآشنا هستند و باز هم هرچه فکر کردم متوجه شدم بخش عمده ای از مشکلات جامعه امروز این است که ما زنان نقش ها و وظایف خود را از یاد برده ایم،که چطور خودمان را دوست بداریم و همینطور لایق دوست داشته شدن

تصمیم گرفتم بنویسم تا با خودم آشناتر شوم از شما دوستان عزیز یاد بگیرم..خاطرات روزمره ام را بنویسم و نقاب های مردانه ای را که در مواقعی اضطراری فکر کرده بودم لازم است که به چهره بزنم را تشخیص بدهم و یاد بگیرم که زنانه از خودم مراقبت کنم و یاد بگیرم که خودم باشم..یک بانوی نازنین

همراهم باشین و شاکر

یادتون باشه شما بی نظیرید


پ.ن:قلبم می تپید و شوق زیادی برای این پست داشتم و در پست بعدی بیشتر از خودم میگم.دوستون دارم.


بانوی من
۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر